شهرمن سربرگ تاریخ دل است//کشتی مرااوساحل است شهرمن معجون عشق وزندگی است//شهرمن شهرخداوبندگی است شعری از:عبدالحمیددانتشور شعرزیادبودیه دوبیت رونوشتم. عکس هایی زیباازشهرستان بزرگ کهنوج
بقیه پست داخل مطالب اخیرهست اگه قابل دونستین بخونین ممنون. موضوع مطلب : ![]() یکشنبه 91 فروردین 27 :: 12:7 عصر :: نویسنده : Mohamad HoSein
مردوزن جوانی سواربرموتوردردل شب میراندند..آنهاعاشقانه یکدیگررادوست داشتند. زن جوان:یواش تربرو،میترسم. مردجوان:نه،اینجوری خیلی بهتره. زن جوان:خواهش میکنم،من خیلی میترسم. مردجوان:خوب،امااول بایدبگی دوستم داری. زن جوان:دوستت دارم،حالامیشه یواش تربرونی. مردجوان:منومحکم بگیر. زن جوان:خوب حالامیشه یواش تربری. مردجوان:باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منوبرداری وروی سرخودت بزاری،آخه نمیتونم راحت برونم،اذیتم میکنه. روزبعد،واقعه ای درروزنامه ثبت شده بود.برخوردموتورسیکلت باساختمان حادثه آفرید.دراین سانحه که به دلیل بریدن ترمزموتورسیکلت رخ داد،یکی ازدوسرنشین زنده ماندودیگری درگذشت.مردجوان ازخالی شدن ترمزآگاهی یافته بودپس بدون اینکه زن جوان رامطلع کندباترفندی کلاه کاسکت رابرسراوگذاشت وخواست تابرای آخرین باردوستت دارم رااززبان اوبشنودوخودش رفت تااوزنده بماند..
موضوع مطلب : ![]() سه شنبه 91 فروردین 22 :: 11:55 صبح :: نویسنده : Mohamad HoSein
ای نجیب ای پاک داری می روی... راست می گویندآری می روی... ازکویرتشنه ی بارانی ام... مثل باران بهاری می روی... درسجلهامان زنام خوب تو... مانده حرفی یادگاری می روی... شایدازشوق بهاراندربهار... همچوآهوی شکاری می روی... صبرکن،ازشوق باغ سبزعشق... بیقراری،بیقراری می روی... ای که باروح کویری زنده ای... تاب سرسبزی نداری می روی... دل هوای ماندنت میکرددوش... گرچه میداندسواری می روی... بازهم خوب است آیینه را... جانشینت میگذاری می روی... موضوع مطلب : پسری ازنسل امروز منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |