پرسیدبه خاطرکی زنده هستی؟ بااینکه دلم میخواست باتمام وجوددم دادبزنم:به خاطرتو بهش گفتم به خاطرهیچ کس پرسیدپس به خاطرچی زنده هستی؟ بااینکه دلم فریادمیزدبه خاطرتو بایک بغض غمگین گفتتم به خاطرهیچ چیز ازش پرسیدم:پس به خاطرچی زنده هستی؟ درحالیکه اشک درچشمانش جمع شده بود گفت:به خاطرکسی که به خاطرهیچ زنده است موضوع مطلب : پسری ازنسل امروز منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |